قهوه اي سوخته را به تن كرده

من در فنجان كمر باريك ريخته شده

در قهوه اي سوخته حل

مي شوم سالهاي سوخته ي تنه ي تو قطع

مي افتم روي جهان نعلبكي وارونه

مي شوم پيش بيني يك مهمان قد بلند  براي تو

در يك روز مه آلود كه تيرهاي چراغ برق از دور نور را به شهر مي پاشند

 

با قهوه اي سوخته خيره

حل مي شوم بي آنكه حتي لحظه اي به اين فكر

كه شايد خورده شوم