پيچ اكسيژن كنار تختت 

زمستان غريبي را به يادم انداخت

وقتي كه آنقدر به سمت چپ چرخاندمش

كه تمام شد

زمستان گرمي بود

در قاب پنجره زنبورها بال مي‌زدند

در قاب پنجره شيشه‌ها هاشور مي‌خوردند

ما روي خط سفيد و رونده‌ي دستگاه دراز كشيديم

و به باغ‌هايي با شاخه‌هاي در هم هاشور خورده رفتيم

در سكوت موريانه‌ها زنبوري را به حفره‌ا‌‌ي تاريك ...

oooo

نور سفيد از پنجره به چشمم مي كوبد

بوق‌هاي ممتد و باران كه خود را به پنجره مي‌تابد

با چشم‌هاي كبودم ارتباط سنگيني دارد

تو زنبور چوبي كوچكي مي‌شوي

در هوا بال مي‌زني

و صداي بال‌زدن‌هايت

به صداي سائيده شدن برگ زير دندانِ موريانه‌ها مي‌ماند

روي صندلي‌هاي شش ضلعي مشبك زير چراغ‌هاي خاموش مي‌نشينم

 من در سكوتي سراسر سفيد

يك انگشت عسل سفارش مي‌دهم

 

oooo

اكسيژن

پنجره

بوق ممتد

ملافه‌هاي سفيد

پوستم به سطح مشبك ديوار سائيده مي‌شود

سائيدني كه بيشتر به سائيده شدن گوشت زير آرواره‌هايي كبود ...

من با رقصي سفيد

به حفره‌اي تاريك كشانيده ميييييييي...